- یک عکاس خوب در هوای بد شناخته می شود.
- بهترین دوربین آن است که در پشت آن بهترین عکاس قرار دارد.
- یک عکاس خوب مانند یک مهندس اندازه گیری می کند، مانند یک فیلسوف فکر می کند و دنیا را مانند یک شاعر می بیند.
- بهترین عکس آن است که هنوز آنرا نگرفته اید.
- عکاسی و صداقت دست در دست یکدیگر کار می کنند.
- عکاسی از آنجایی که هنر و تکنولوژی با هم تقاطع دارند آغاز می شوند.
- با عکاسی کسی چیزی نمی گوید بلکه شخصی آنچه را باید گفته شود به نمایش می دهد.
- اگر شما عکاس ماهری باشید حتی از گرد و غباری که روی لنز نشسته است برای گرفتن عکس بهتر کمک می گیرید.
- از اساتید عکاسی پیروی کنید تا زمانیکه خودتان یکی از آن اساتید شوید.
- ابتدا یک گل را بشناسید سپس از آن عکس بگیرید.
- دوربین را برای مدت طولانی کنار نگذارید این برای هر دوی شما (عکاس و دوربین) مضر است.
- یک دوربین پیشرفته لزوماً عکسهای عالی نمی گیرد.
- بسیاری از عکاسان بیشتر نگران وضوح ظاهری عکس هستند تا مفهوم آن.
- درباره عکاس با دوربینش قضاوت نکنید بلکه با عکسهایش در مورد او قضاوت کنید.
- شما عکاس خوبی می شوید اگر بدانید که چه چیزی سبب می شود شما عکاس بدی باشید.
- خوب است که نسبت به فیلمی که استفاده می کنید حساس باشید.
- یک عکاس خوب سوژه عکاسی را حتی از پشت یک مه غلیظ توصیف می کند.
- دوربین های اتوماتیک لزوماً عکسهای زیبایی نمی گیرند آنها فقط متخصص فنی خوبی هستند نه یک هنرمند خوب.
جبران خلیل جبران شاعر ، نقاش، نویسنده و متفکر لبنانی که در عمر کوتاه 48 ساله ( 1883 تا 1931 ) خویش راز های بسیاری را با آینده گان در میان گذاشت باز گویم و بدین شکل یادش را گرامی دارم.
زجر کشیده ! تو آنگاه به کمال رسیده ای که بیداری در خطاب و سخن گفتنت جلوه کند . جبران خلیل جبران
چون عاشقی آمد، سزاوار نباشد این گفتار که : خدا در قلب من است ، شایسته تر آن که گفته آید : من در قلب خداوندم. جبران خلیل جبران
هنگامی که در سکوت شب گوش فرا دهی خواهی شنید که کوهها و دریاها و جنگلها با خود کم بینی و هراس خاصی نیایش می کنند . جبران خلیل جبران
و کدامین ثروت است که محفوظ بدارید تا ابد؟
آنچه امروز شما راست ، یک روز به دیگری سپرده شود.
پس امروز به دست خویش عطا کنید ، باشد که شهد گوارای سخاوت ، نصیب شما گردد ، نه مرده ریگی وارثانتان. جبران خلیل جبران
چشمه ساری که خود را در اعماق درون شما پنهان ساخته است ، روزی قد خواهد کشید و فوران خواهد کرد و با ترنم و نغمه راه دریا را درپیش خواهد گرفت . جبران خلیل جبران
این کودکان فرزندان شما نی اند ، آنان پسران و دختران اشتیاق حیاتند و هم از برای او .از شما گذر کنند و به دنیا سفر کنند ، لیکن از شما نیایند . همراهی تان کنند ، اما از شما نباشند. جبران خلیل جبران
اگر گام در معبدی نهادی تا اوج فروتنی و هراس خود را اظهار کنی ، برای همیشه برتری کسی نسبت به کس دیگر نخواهی یافت . برای تو کافی است که گام در معبدی نهی ، بی آنکه کسی تو را ببیند . جبران خلیل جبران
دهش (بخشش )، آنگاه که از ثروت است و از مکنت ، هر چه بسیار ، باز اندک باشد ، که واقعیت بخشش ، ایثار از خویشتن است. جبران خلیل جبران
رابطه قلبی دو دوست نیاز به بیان الفاظ و عبارات ندارد . جبران خلیل جبران
پند آموز است ماجرای مردی که زمین را می کاوید تا ریشه های بی ثمر را از اعماق زمین بیرون کشد ، اما ناگاه گنجی بزرگ یافت ؟! . جبران خلیل جبران
مگر نه چیزی که امروز در تسلط توست ناچار روزی از دست تو خواهد رفت ؟ پس ، اکنون از ثروت خویش ببخش و بگذار فصل عطا یکی از فصلهای درخشان زندگی تو باشد . جبران خلیل جبران
ای که در رنج و عذابی ! تو آنگاه رستگاری که با ذات و هویت خویش یکی شوی . جبران خلیل جبران
وقتی حیوانی را ذبح می کنی ، در دل خود به قربانی بگو:نیروی که فرمان کشتن تو را به من داد ، نیرویی است که بزودی مرا از پای در خواهد آورد و هنگامی که لحظه موعد من فرا رسد ، من نیز همانند تو خواهم سوخت ، زیرا قانونی که تو را در مقابل من تسلیم کرده است بزودی مرا به دستی قوی تر خواهد سپرد. خون تو و خون من عصاره ای است که از روز ازل برای رویاندن درخت آسمانی (در آن سویی طبیعت ) آماده شده است. جبران خلیل جبران
مبادا او که دارای اشتیاق و نیرویی فراوان است ، به کم شوق طعنه زند که : “چرا تو تا این حد خمود و دیررسی؟! ” .
زیرا ، ای سوته دل ! فرد صالح هرگز از عریان و لخت نمی پرسد ” لباست کو؟! ” و از بی پناه سوال نمی کند ” خانه ات کجاست ؟! ” . جبران خلیل جبران
تاسف ، ابرسیاهی است که آسمان ذهن آدمی را تیره می سازد در حالی که تاثیر جرائم را محو نمی کند . جبران خلیل جبران
شما را اگر توان نباشد که کار خود به عشق در آمیزید و پیوسته بار وظیفه ای را بی رغبت به دوش می کشید ، زنهار دست از کار بشویید و بر آستان معبدی نشینید و از آنان که به شادی ، تلاش کنند صدقه بستانید.زیرا آنکه بی میل ، خمیری در تنور نهد ، نان تلخی واستاند که انسان را تنها نیمه سیر کند ، و آنکه انگور به اکراه فشارد ، شراب را عساره ای مسموم سازد ، و آنکه حتی به زیبایی آواز فرشتگان نغمه ساز کند ، چون به آواز خویش عشق نمی ورزد ، تنها می تواند گوش انسانی را بر صدای روز و نجوای شب ببندد. جبران خلیل جبران
کار تجسم عشق است. جبران خلیل جبران
به روزگار شیرین رفاقت سفره ی خنده بگسترید و نان شادمانی قسمت کنید . به شبنم این بهانه های کوچک است که در دل ، سپیده می دمد و جان تازه می شود . جبران خلیل جبران
اندوه و نشاط همواره دوشادوش هم سفر کنند و در آن هنگام که یکی بر سفره ی شما نشسته است ، دیگری در رختخوابتان آرمیده باشد.شما پیوسته چون ترازویید بی تکلیف در میانه اندوه و نشاط . جبران خلیل جبران
مردم ! هشدار ! که زیبایی زندگانی ست ، آن زمان که پرده گشاید و چهره برنماید
لکن زندگی شمایید و حجاب خود ، شمایید .
زیبایی قامت بلند ابدیت است ، نگران منتهای خویش در زلال آینه .
اما صراحت آینه شمایید و نهایت جاودانه شمایید . جبران خلیل جبران
شما می توانید بانگ طبل را مهار کنید و سیم های گیتار را باز کنید ، ولی کدامیک از فرزندان آدم خواهد توانست چکاوک را در آسمان از نوا باز دارد؟ . جبران خلیل جبران
از یک خود کامه، یک بدکار، یک گستاخ، یا کسی که سرفرازی درونی اش را رها کرده، چشم نیک رای نداشته باش . جبران خلیل جبران
زندگی روزمره شما پرستشگاه و نیز دیانت شماست . جبران خلیل جبران
برادرم تو را دوست دارم ، هر که می خواهی باش ، خواه در کلیسایت نیایش کنی ، خواه در معبد، و یا در مسجد . من و تو فرزندان یک آیین هستیم ، زیرا راههای گوناگون دین انگشتان دست دوست داشتنی “یگانه برتر ” هستند ، همان دستی که سوی همگان دراز شده و همه آرزومندان دست یافتن به همه چیز را رسایی و بالندگی جان می بخشد . جبران خلیل جبران
در پهنه ی پندار و خلسه ی خیال ، فراتر از پیروزیهای خود بر نشوید ، و فروتر از شکستهای خود نروید . جبران خلیل جبران
چه ناچیز است زندگی کسی که با دست هایش چهره خویش را از جهان جدا ساخته و چیزی نمی بیند، جز خطوط باریک انگشتانش را . جبران خلیل جبران
حاشا که آواز آزادی از پس میله و زنجیر به گوش تواند رسید و از گلوگاه مرغان اسیر . جبران خلیل جبران
چه زیباست هنگامی که در اوج نشاط و بی نیازی هستی دست به دعا برداری . جبران خلیل جبران
بسیاری از دین ها به شیشه پنجره می مانند.راستی را از پس آنها می بینیم، اما خود، ما را از راستی جدا می کنند . جبران خلیل جبران
ایمان از کردار جدا نیست و عمل از پندار . جبران خلیل جبران
زندگی روزانه شما پرستشگاه شما و دین شماست .آنگاه که به درون آن پای می نهید، همه هستی خویش را همراه داشته باشید . جبران خلیل جبران
گروهی دریای زیبای حقیقت را به درون خود نهان دارند و زلال آنرا در پیاله کوچک کلام نمی کنند
به گرمای مهربان سینه ی آنان باشد که جان به سکوتی موزون ماوی گزیند . جبران خلیل جبران
انسان فـرزانه با مشعـل دانش و حکمت، پیش رفته و راه بشریت را روشن می سازد . جبران خلیل جبران
اگر به دیدار روح مرگ مشتاقید ، هم به جسم زندگی روی نمایید و دروازه های دل بدو برگشایید .
که زندگانی و مرگ ، یگانه اند ، همچنانکه رودخانه و دریا . جبران خلیل جبران
اگر از دوست خود جدا شدی ، مبادا که بر جدایی اش افسرده و غمین گردی ، زیرا آنچه از وجود او در تو دوستی و مهر برانگیخته است ، ای بسا که در غیابش روشن تر و آشکارتر از دوران حضورش باشد . جبران خلیل جبران
به رویاها ایمان بیاورید که دروازه های ابدیت اند . جبران خلیل جبران
براستی آیا این خداوند است که انسان را آفریده است یا عکس آن؟
خداوند، درهای فراوانی ساخته که به حقیقت گشوده می شوند و آنها را برای تمام کسانی که با دست ایمان به آن می کوبند ، باز می کند.
نیکی در انسان باید آزادانه جریان و تسرِی یابد . جبران خلیل جبران
همه آنچه در خلقت است ، در درون شماست و هر آنچه درون شماست ، در خلقت است. جبران خلیل جبران
شاید بتوانید دست و پای مرا به غل و زنجیر کشید و یا مرا به زندانی تاریک بیافکنید ولی افکار مرا که آزاد است نمی توانید به اسارت در آورید. جبران خلیل جبران
آنگاه مردم را درست می ببینی که در بلندیهای سر به آسمان کشیده حضور داشته باشی و نیز در منزلگاههای دور . جبران خلیل جبران
غیبت در واقع تجلی رشک و نفرت فرو خورده ی گروههای محروم اجتماعی است. (نیچه)
بیش از آنچه به تو تعلق دارم نمی توانم مال تو باشم. (واتسون)
نهفه ترین اسرار ذهن چیزی است که می توان آن را به هشیاری در آورد. (فروید)
هر آنچه واقعی است خردمندانه است و هر آنچه خردمندانه است واقعی است. (هگل:نظام سراسر منطقی)
هیچ قدرت دنیوی نیست که بدون پشتیبانی یک قدرت معنوی دوام بیاورد.(اگوست کنت)
هر پدیده ای زمانی که از دست آفریدگارش بیرون می آید خوب است و همین که به دست انسانها می افتد به تباهی می گراید .. (روسو)
انسانها با اشتراک در تولید اجتماعی وارد روابط معینی می شوند که گریز ناپذیر و مستقل از اراده هایشان اند. (کارل مارکس)
این آگاهی انسانها نیست که هستی آن ها را تعیین می کند بلکه این هستی اجتماعی آنهاست که آگاهیشان را تعیین می کند . (کارل مارکس)
باورهای مذهبی به عنوان فرا فکنی عناصری از تجربه ی بشری در چیزهای مورد پرستش معرفی می شود. (فوئر باخ)
انسان تنها از طریق آگاهی می تواند به شان سزاوارش دست یابد. (کارل مارکس)
شهر خدا چیزی نیست جز بازتاب شهر انسان.
جامعه همان تجلی همبستگی اجتماعیست نه نفع شخصی.. (امیل دور کیم)
وجه تمایز انسان نه جسم او بلکه روحش است. (کانت)
نه افکار بلکه علایق مادی و آرمانی بر رفتار انسانها مستقیما تسلط دارند اما بارها پیش می آید که جهان بینی هایی که آفریده ی افکارند مسیر کنشی را که خود بر انگیخته ی علایق است تعیین می کند. (ماکس وبر)
از گابریل گارسیا مارکز می پرسند اگه بخوای یه کتاب صد صفحه ای در مورد امید بنویسی، چی می نویسی؟ می گه 99 صفحه رو خالی می ذارم. صفحه ی آخر سطر آخر می نویسم امید آخرین چیزی است که می میرد .
بعضی فکر می کنند منصفانه نیست که .خدا کنار گل سرخ خار گذاشته است .بعضی دیگر خدا را ستایش می کنند که کنار خارها گل سرخ گذاشته است.
وقتی یه سیب گاز میزنی و یک کرم درسته میبینی زیاد ناراحت نشو، چون ممکن بود یه سیب گاز بزنی و یه کرم نصفه ببینی--- شکسپیر
هر عادتی در ابتدا مانند یک نخ نازک است. اما هر بار که یک عمل را تکرار می کنیم ما این نخ را ضخیم تر می کنیم و با تکرار عمل نهایتاً این نخ تبدیل به طناب ضخیم و بلندی میشود که برای همیشه به دور فکر و عمل ما می پیچد
مهم این نیست که قشنگ باشی ، قشنگ اینه که مهم باشی! حتی برای یک نفر
سه چیز در زندگی هیچگاه باز نمی گردند:زمان، کلمات و موقعیت ها سه چیز در زندگی هیچگاه نباید از دست بروند:آرامش، امید و صداقت سه چیز در زندگی هیچگاه قطعی نیستند:رؤیا ها ، موفقیت و شانس سه چیز در زندگی از با ارزش ترین ها هستند:عشق، اعتماد به نفس و دوستان
ده ها رنگین کمان ، در دهان ما نطفه می بست
و بیرنگی ، کمیاب ترین چیزها بود !
اگر شکستن قلب و غرور ، صدا داشت
عاشقان ، سکوت شب را ویران میکردند !
اگر به راستی ، خواستن ، توانستن بود
محال نبود وصال !
و عاشقان که همیشه خواهانند
همیشه می توانستند تنها نباشند !
اگر گناه وزن داشت
هیچ کس را توان آن نبود که قدمی بردارد
خیلی ها از کوله بار سنگین خویش ناله میکردند
و من شاید ؛ کمر شکسته ترین بودم !
اگر غرور نبود
چشمهایمان به جای لبهایمان سخن نمی گفتند
و ما کلام محبت را در میان نگاههای گهگاهمان جستجو نمی کردیم !
اگر دیوار نبود ، نزدیک تر بودیم
با اولین خمیازه به خواب می رفتیم
و هر عادت مکرر را در میان 24 زندان حبس نمی کردیم !
اگر خواب حقیقت داشت
همیشه خواب بودیم !
هیچ رنجی ، بدون گنج نبود
ولی گنج ها شاید بدون رنج بودند !
اگر همه ثروت داشتند
دل ها ، سکه ها را بیش از خدا نمی پرستیدند
و یک نفر در کنار خیابان خواب گندم نمی دید تا دیگران از سر جوانمردی
بی ارزش ترین سکه هاشان را نثار او کنند !
اما بی گمان ، صفا و سادگی می مرد ، اگر همه ثروت داشتند !
اگر مرگ نبود همه کافر بودند و زندگی ، بی ارزشترین کالا بود !
ترس نبود ؛ زیبایی نبود ؛ و خوبی هم شاید !
اگر عشق نبود
به کدامین بهانه می گریستیم و می خندیدیم ؟
کدام لحظه ی نایاب را اندیشه میکردیم ؟
و چگونه عبور روزهای تلخ را تاب می آوردیم ؟
آری !!! بی گمان ، پیش از اینها مرده بودیم !
اگر کینه نبود
قلبها تمامی حجم خود را در اختیار عشق میگذاشتند. !
اگر خداوند ؛ یک روز آرزوی انسان را برآورده میکرد !
من بی گمان
دوباره دیدن تو را آرزو میکردم و تو نیز هرگز ندیدن مرا !!!
آنگاه نمیدانم ؟؟؟
به راستی خداوند ، کدامیک را می پذیرفت? ؟
چه میهمانان بی دردسری هستند عاشقان نه به دستی ظرفی را چرک میکنند نه به حرفی دلی را آلوده تنها به شمعی قانعند و اندکی سکوت .
منو اگه صدا نکنی
اگه منو نگاه نکنی
میشم گریه مثله بارون
از دریچه ناودن
میام تو باغچه خونت
میشم غنچه
میام بیرون
رفتی و با رفتنت کاخ دلم ویرانه شد من در این ویرانه ها احساس غربت میکنم
گفتمش آغاز درد عشق چیست؟ گفت آغازش سراسر بندگیست گفتمش پایان آن را هم بگو گفت پایانش همه شرمندگیست گفتمش درمانش را بگو گفت درمانی ندارد، بی دواست گفتمش یک اندکی تسکین آن گفت تسکینش همه سوز و فناست.
چون خورشید، تابیدن بر شب های دوست...؛
و چون برف، ذوب شدن بر غم های دوست
آنچه از چشم تو
تا عمق وجودم جاریست
1- فراموشی
2 ...
3 ...
4 ...
3 تای دیگه را فرموش کردم
نه !!! فقط بهت فرصت میدم دلت واسم تنگ بشه
به شوق تابیدن ستاره ی وجودت
کاش از میان تمام ستارگان «سهیل » نشوی
آنقدر شوق تو دارم که خدا می داند
از استاد دینی پرسیدند عشق چیست؟ گفت:حرام است .
از استاد هندسه پرسیدند عشق چیست؟ گفت:نقطه ای که حول نقطه ی قلب جوان میگردد .
از استاد تاریخ پرسیدن عشق چیست؟ گفت:سقوط سلسله ی قلب جوان .
از استاد زبان پرسیدند عشق چیست؟ گفت:همپای love است .
از استاد ادبیات پرسیدند عشق چیست؟ گفت : محبت الهی است .
از استاد علوم پرسیدند عشق چیست؟ گفت : عشق تنها عنصری هست که بدون اکسیژن می سوزد .
از استاد ریاضی پرسیدند عشق چیست؟ گفت : عشق تنها عددی هست که هرگز تنها نیست .
از استاد فیزیک پرسیدند عشق چیست؟ گفت :عشق تنها آدم ربائی هست که قلب را به سوی خود می کشد .
از استاد انشا پرسیدند عشق چیست؟ گفت :عشق تنها موضوعی است که می توان توصیفش کرد .
از استاد قرآن پرسیدند عشق چیست؟ گفت :عشق تنها آیه ای است که در هیچ سوره ای وجود ندارد .
از استاد ورزش پرسیدند عشق چیست؟ گفت :عشق تنها توپی هست که هرگز اوت نمی شود .
از استاد زبان فارسی پرسیدند عشق چیست؟ گفت :عشق تنها کلمه ای هست که ماضی و مضارع ندارد .
از استاد زیست پرسیدند عشق چیست؟ گفت :عشق تنها میکروبی هست که از راه چشم وارد می شود .
از استاد شیمی پرسیدند عشق چیست؟ گفت :عشق تنها اسیدی هست که درون قلب اثر می گذارد.
از خودم پرسیدم عشق چیست؟گفتم …………………….
دوستت دارم تا اخرین نفس عزیزم.
یک عدد نان سنگک، از دوره ی دویست تومانی، در فریزر مانده، کاملا سالم، بدون کپک، به بالاترین پیشنهاد فروخته می شود. قیمت پایه 300 تومان
##############
کارشناس: و لذا شاهد هستیم که کاهش افزایش پیدا کرده
مجری تلویزیون: ؟؟؟؟!!! منظورتون این هست که کمتر شده؟
کارشناس: یعنی بیشتر کم شده
مجری: یعنی با کاهش رو به رو هستیم؟
کارشناس: نرخ کاهش افزایش یافته
مجری: … بله … ادامه بدیم …
##############
الناز توی فیسبوکش نوشت:
امرو نشستم تو تاکسی
مرده گفت
میشه با تلفنتون یه زنگ بزنم
من اون لحظه خیلی به نظر زرنگ اومدم از نظر خودم که گفتم
بگید شماره تونو بگیرم
گفت ، گرفتم
موبایل خودش زنگ خورد
پیاده شد
دود از کله ی ابلهم بلند شد
به راننده گفتم
ما چقد ساده ایم به قرآن
راننده هه گفت : نخیر خانوم
شما ساده ای
ما نیستیم
##############
بعله یارو با شلوار جین پاره و موهای فشن و خواهر و مادر خفن تر از خودش اومده خواستگاری خواهرم،
میگه من می خوام همسر آیندم چادری باشه
##############
پونصد تومان بهش دادم فالمو میگیره میگه آینده تاریکی در پیش داری! میگم جدی میگی؟؟؟
میگه یه هزاری بده شاید یه روشنایی پیدا شه
##############
میری رستوران بین راهی دستشویی، میای بیرون یه نفر دنبالت میدوئه که آقا پولش!!! میگی آخه آقا جان این دستشویی هم کثیفه، هم چاهش گرفته، هم صابون نداره!!! یارو چنان داد و فریاد میکنه انگار دزد گرفته!!! آخر مجبور میشی پول رو بدی
##############
قبل از 12 بخوابیم میگن مرغی، بعد از 12 بخوابیم میگن جغدی، رأس 12 بخوابیم میگن بمیر بابا با این سر وقت خوابیدنت…
چه غلطی کنیم بالاخره؟
##############
طرف با هزار بدبختی از خورد و خوراک زن و بچش زده پنجاه تومن جور کرده سر عقد بده به بچه برادرش
اونوقت فامیلای دختره میخونن چرا بیشتر ندادی ؟ چرا ویلا ندادی ؟
##############
بچه هه تا دیروز واسه باباش چشم-چشم-دو ابرو میکشید ، امروز شاخ و شونه میکشه
##############
تو تاکسی بودیم، بعد راننده هه اومد از یه فرعی تو اصلی بپیچه به راست، از 5 نفر آدم تو ماشین 4 نفر سمت چپو نگاه کردن که ببینن ماشین میاد یا نه. تنها کسی که نگاه نکرد راننده بود
##############
اولین جلسه ی کلاس بود، استاد اسامی بچه ها را یکی یکی می خواند، رسید به اسم «بارانه». شخص مورد نظر را که پیدا کرد پرسید: واسه چی بارانه؟ دختر جواب داد: واسه اینکه روز تولدم بارون میومده ! برادر اهل دلی از ته کلاس گفت: خوبه اون روز آفتابی نبوده
.: Weblog Themes By Pichak :.