تاریخ : سه شنبه 90/9/8 | 8:32 عصر | نویسنده : عبدالله اسدی
ای حسین! ای فرزند شریفترین انسان، ای معشوق جانهای شیفته حق و حقیقت و ای امید حیات پاکان اولاد آدم. داستان خونین تو در دشت سوزان نینوا، قرنها پیش از آنکه چشم به این دنیا باز کنیم، به وقوع پیوست و ما و گروهی از کاروانیان گذرگاه حیات پرمعنا، به حکم جریانِ منظمِ زندگی در جویبار زمان، از دیدار جمالِ زیبایِ ربّانیِ تو و یاران بینظیرت محروم گشتیم؛ یاران باوفایی که با شکوفایی درخشانترین سعادت و فضیلت انسانی در دل، چره برافروختند و با بال و پری که از اعماق جانشان روییده بود، در چند لحظه از تنگنای عالم خاک، در اوج عالم پاک به پرواز درآمدند. افسوس که ما از تقدیم جانمان در آن طَبَق اخلاص ـ که در آن روز خونبار، جان هفتاد و دو تن انسان کامل را به پیشگاه الهی عرضه کرد ـ محروم ماندیم!
ای حسین! سپاس بیکران خدای را که ما از آن گروههای نابخرد نبودیم که عهدها بستند و تو را برای اقامه حکومت حق و عدالت، به سرزمین خود فرا خواندند، و در آن هنگام که گام بر سرزمین آنان نهادی، آن نابخردانِ ضدانسانیت، عهدها را شکستند و صدها نامهای که شخصیت خود را در گرو آن گذاشته بودند، انکار کردند و آنگاه با شمشیرهای بُرّان خود، بر تو و یارانت تاختند و در آن روز، پیش از آنکه خورشیدِ سپهر لاجَوَردین از دیدگان زمینیان ناپدید گردد، خورشید عالَم افروزِ وجود تو را از دیدگان مردم دنیا پوشاندند. غافل از آنکه، اگر جمال ابدیّت نمای تو از دیدگاه فضای عالَم طبیعت غروب کند، در دلِ پاکانِ فرزندان آدمی، طلوعی جاودانه خواهد داشت [؛ طلوعی بس درخشندهتر].
سلام بر زمزمی که از کربلا می جوشد. سلام بر موسم عاشورا. سلام بر غزل های عاشقانه حسینی. سلام بر سجاده های مرطوب گریه. سلام بر ترک های قلب حزن و اندوه. سلام بر سفینه بر ساحل نشسته. و سلام بر شما که در قامت شمشیر و در هیبت نور به خیمه های آه و گداز پیوسته اید و مهیّای کارزار شده اید. سلام بر شما کربلاییان، تاسوعاییان و عاشوراییان؛ مقتلخوانی تان قبول درگه حق باد.
گریه بر حسین، الفبای آدابِ بیداری و نشانه ای است که میلِ به طهارت روح را گواهی می دهد و این آغاز کار است؛ باید حسینی شد.
ای حسینیان! پیوستن به این قافله نور را آدابی است که بیتشرف به آن، اجازه ورود نمی دهند. به حریم کاروان که رسیدید، باید احرام شهادت بربندید و چون ندای رسا، اما حزین و غریبانه «هل من ناصر» را شنیدید، لبیک اجابت گویید.
محبت حسین(ع) دل ها را به التهاب درمی آورد، جگرها را می گدازد و مذاب می کند، و شورش دل و آتش درون را به ریزش قطرات اشک از دیدگان آشکار می سازد.
هان ای حسینیان! خیمه های عشق و عزا برپا دارید و نغمه های شور شهادت سر دهید و بر سنجِ آگاهی و طبل رحیل بکوبید که محرم، آغاز هجرت انسان، بهار اصحاب شهادت و فصلِ لاله های سرخ و شقایق های گلگون و زمان معراج وارث آدم، از راه رسیده است.
کدام چشم است که مرثیه مصیبت آل ثارالله را بشنود و خونابه غمِ مظلومیت و غربت انسان را از دیدگان فرو نریزد.
در این جایگاه مقدس، در این خاک کرب و بلا و محنت و عطش، آمده ایم و خیام برافراشته ایم، ای آینه تمامنمای آیات روشن خداوند! تا گوش جان بسپاریم به فریادت که «ای مردم کوفه! آن ناکس پسر ناکس، دیر شما و فرمانده آن کس که شما به فرمان او آمده اید، به من گفته است که از این دو کار یکی را انتخاب کن: یا شمشیر یا تن به ذلت دادن. آیا من تن به ذلت بدهم؟ هیهات که ما زیر بار ذلت برویم. ما تن خودمان را در مقابلِ شمشیرها قرار می دهیم، ولی روح خودمان را در جلو شمشیر ذلت هرگز فرو نمیآریم.»
حلول محرمِ جانگداز، ماه خون، ماه زخم، ماه وداع با خوب ترین، ماه کرب و بلا، ماه نینوا، ماه تاسوعا و عاشورا، ماه نیزه و شمشیر، ماه اشک های بی اختیار، ماه غمبار اسیران، ماه فریادهای خونین و ماه طنین موید صحرای عشق، بر شما عاشوراییان تسلیت باد.
آنان از کدام جام محبت نوشیده بودند که عسل در کامشان تلخ می نمود و از کدامین زمین جوشیده بودند که چشمهگانِ زلال را شرم می نمود. این سراپا غیرت و شجاعت و همت و هیبت، چه درسی داد و چه گفت و چه کرد که یاران را یاری آرامش نبود و اینچنین تصویرگران رویش خون شدند.
سلام بر خط شفقگون کربلا، که خون تو را ای خون خدا! همواره بر چهره افق می-پاشد و غروبهنگام سرخی آسمان مغرب را به شهادت می گیرد، تا آن جنایت هولناک را هرچه آشکارتر بنمایاند، و چشم تاریخ را بر این صحنه همیشه خونین بدوزد، و گوش زمان را از آن فریادهای تندرگونه آن عاشورای دوران ساز، پر کند. (جواد محدثی)
ای حسین! آن کدام خیال نازک بینی است که حرکت عاشقانه و شهادتطلبانه تو را از سرِ درک و درد به کمال فهم کند؟
اگر از ما بپرسند شما در روزِ عاشورا که حسین حسین می کنید و به سر خودتان می-زنید، چه می خواهید بگویید، باید بگوییم ما می خواهیم حرف آقایمان را بگوییم و می خواهیم تجدید حیات کنیم. عاشورا، روز تجدید حیات ماست. در این روز می-خواهیم روح خود را در کوثر حسینی شستوشو دهیم. خودمان را زنده کنیم و از نو مبادی و مبانی اسلام را بیاموزیم. روح اسلام را دوباره به خودمان تزریق کنیم. ما نمی خواهیم حس امر به معروف و نهی از منکر، احساس شهادت، احساس جهاد و احساس فداکاری در راه حق در ما فراموش شود، و نمی خواهیم روح فداکاری در راه حق در ما بمیرد.
ذهنِ کربلایی داشتن، حرف عاشورایی زدن و از میان رنگ ها، سرخ را به رسمیت شناختن، یعنی معیار تازه ای برای پاسداری از حیثیت خون حسین دربرداشتن.
محرم را به حرمت عاشورا قسم می دهیم که سقاخانه چشممان را هرگز نخشکاند، و شور شیدایی مان را به عاشقی های نافرجام نسپرد، و مرثیه هامان را به واژه های ناگویا ختم نکند.
در شام غریبان، گردِ شمعِ حضورش، چلچراغ معرفت می افروزیم و با دست های تمنا، دامانِ ضریح شش گوشه اش را می فشاریم و وارستگی طلب می کنیم.
محرم، زیباترین نگارخانه در قلب هستی است که زمین و آسمان و مُلک و ملکوت و عرش و فرش را شگفت زده کرده است.
عاشورا، واژه ای است به وسعتِ بی کرانگی ها و معنایی است به عشق ناتمام ها. عاشورا، عاشقانه ای است که شورها را برمی انگیزد و آیه های سرخ خدا را بر ضمیمه سبز دل ها نازل می کند.
سلام بر بیدارگران؛ آنان که در نی محرم دمیدند، در نینوای خدا آشیان گزیدند و با نوای حسین، شهد گوارای شهادت نوشیدند.
نخلهای علقمه